بینالمللی شدن آموزش عالی در سه دهه اخیر، بهعنوان مهمترین عامل تغییر در دانشگاههای کشورهای مختلف مطرحشده است. شواهد علمی که دال بر گرایش استراتژیک دانشگاههای ایران و یا سمتوسوی مطالعات و پژوهشهای حوزه آموزش عالی در زمینه سیاستگذاری آموزش عالی بینالمللی باشد، در دست نیست. با توجه به فقدان گرایش استراتژیک و نیز غنی نبودن ادبیات علمی مربوط به بینالمللی شدن آموزش عالی به زبان فارسی، این مقاله ضمن باز مفهومسازی انتقادی این ایده، رابطه آن را با پدیده جهانیشدن بررسی و تحلیل میکند. بعلاوه این مقاله به این پرسش اساسی پاسخ میدهد که سیاستگذاران و مدیران دانشگاهها عمدتاً چه انگیزهها و اهدافی را از بینالمللی شدن تعقیب میکنند. روش تحقیق این مقاله کیفی، توصیفی-تحلیلی و از نوع انتقادی-اسنادی است. این مطالعه نشان میدهد که بینالمللی شدن به لحاظ مفهومی در حال تغییر و تکامل است و فهم و برداشت نظری از آن با آن چیزی که در عمل اجرا و تجربه میشود، تا حدود زیادی متفاوت است. این مطالعه همچنین نشان میدهد که دامنه اهداف و سیاستهای آموزش عالی بینالمللی از فعالیتهای کارکردگرایانه نظیر برندسازی و درآمدزایی تا مؤلفههای آرمانگرایانه مانند صلح سازی و توسعه ایده شهروندی جهانی متغیر است.
بازنشر اطلاعات | |
![]() |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |